دوس جونا من بالاخره با جوجم رفتم بیروووووووووووووووووووون همه بگید هوراااااااااااااااااااااااااااااااا...!!
البته جمعه رفتماااا ولی الان حس نوشتنم اومد! (:
اول قرار بود بریم دربند ولی خب نرفتیم و تصمیم گرفتیم بریم شافی کاپ! ((:
همون کافی شاپی که در تاریخ 8/8/88 جوجه با مامی و خاله جون ملاقات کرد! ((:
یه کمی از راه رو مجبور بودیم جدا ازهم راه بریم! جوجه جلو و من پشت! ((:
البته هی با هم بطور نامحسوس حرف میزدیمااااااااا
خلاصه ماشین گرفتیم و رفتیم و رسیدیم به مقصد.
واااای انقذه ذوق میکنم وقتی یجا میرسیم جوجه میگه اول شما بانو! (:
خیلی حال میده!(:
رفتیم اونجا جوجه یه بسمنی خومشزه برام سفارش داد! انقذه گنده بود! حیف یادم رفت عکس بگیرم! ):
انقد که محو جوجه بودم
بهدشم مراسم کادو باز کردن جوجه رو آغاز کردیم(:
جوجه هم خوشش اومد و کاملا هم اندازش بود. ای قربونش بشممممم :-*****
بهدش جوجه میخواس بهم کباب بده ولی من هم اینکه سیر بودم و هم اینکه نمیخواستم جوجه طلام تو خرج بیفته. گناه داره بچم. اونجا اندازه پول خون باباشون از آدم پول میگیرن!!
خلاصه فقط دوساعت با هم بودیم. بهدشم جوجه یه ماشین گرفت تا خانوم ناسش اذیت نشه و زودی برسه خونه((:
میسیییییییییییییییییییی
بهدش جوجه بهم زنگ زد تا گوشی رو برداشتم شروع کرد به بوس کردن من(((((((((((:
بهش میگم چرا؟ چیشده؟؟ بهدش فمیدم که از لباسه خیلی خوشش اومده . خداروشکر...
...
وای جوجه نمیدونی چقدر دلم برای دستات تنگ شده بودااااااا ... کلی عشق بهم دادی وقتی داشتیم از در می رفتیم بیرون دستمو بوسیدی!... دستم نفس کشید انگار... تازه شد... نوی نو...
وای آب میشم وقتیکه شبش بهم میگی مرجان دلم برات تنگ شده... میدونی چقدر لذت بخشه وقتی دل تو برای من تنگ بشه؟؟... میدونی چقدر لذت بخشه وقتی من تو ماشین کنار تو نشستم و تو دلم آرزو میکنم ایکاش حالا حالاها نرسیم! ... میدونی چقد لذت بخشه وقتی اون پسر فال فروش میاد کنارمون تو به من نگا میکنی و میگی خانووووم؟!؟؟.... من میگم نه نمیخوام! ولی تو می خریش و از نگاهم همه حرفامو میخونی؟... میدونی چقد لذت بخشه وقتی میای تو مترو کنارم میشینی و قبل از سلام و احوالپرسی بهم میگی وای چقد خوشگل شدی خانوم!... منم کلییییییییییییییییی ذوق میکنم و دلم میخواد بپرم بغلت!...
وای خدایا با هر نفس هزااااااااااااار بار شکرت... خدا شکرت...
سلام دوست عزیز با دلنوشته ایی بروزم
نه مرجان جونم آدرست نمیاد خیالت راحت
اوناهم انگار خوابگاه نمیان بازم خیالت راحت:-))
سلام مرجان جونم....
خوبی خانوم گل..میبینم که با جوجه حسابی بهت خوش گذشته هااااااااا!
بابابت کادویی که واسه جوجه خریدی دستت درد نکنه!
عزیزم من صبح رفتم به وبلاگ قبلیت داشتم دنبال ادرس جدیدت میگشتم!
بالاخره اومدم....
عزیزم ممنونم بابت تبریک خانوم گل!
الهییییییییی که عروسی خودت خوشجل خانوم با جوجه!
سلام دوست عزیز با دلنوشته ایی دیگر بروزم
هورررررررررررااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا:))
خدارو شکر که کلی بهت خوش گذشته:*
کادوی جوجه هم مبارکههههههههههه:)
قربونت برم که اینقدر قانع و فهمیده ای تو دخملی:*
مرجانی دلم واست تنگ شده بودااااااااااااااااا:*****
سلام خواهر جونم دلم برات تنگ شده بود...
خیلی خوشکل مینویسی
ایشالا زود زود به هم برسین
چرا ازدواج نمیکنین ؟؟؟؟
خیلی دوست دارم آبجی جونی
الان یک هفتس خواهرم اومده خونمون و من خوش بحالمه چون میتونم هر روز که از خواب پا میشم ببوسمش و هر وقت کاری نداشتم برم پیشش
خیلی دوست دارم هم تورو هم خواهرمو
امیدوارم با هم دیگه هزاران سال خوش باشین
آخی نازی مرجان جون.انشالا کنار هم خوشبخت باشیدو از هم لذت ببرید.براتون آرزوی خوشبختی میکنم.در ضمن لینکتم کردم.