امشب شب یلداس.... با اینکه خیییییییلی دلم میخواست پیش خانواده ی خودم باشم اما خب نمیشه دیگه! باید برم خونه مادر شوهر
بازم کمی خوشحالم
از اینکه پیش توام ... با توام... از اینکه دیدی دیشب چقد پکر بودم خونه مامانم اینا بخاطر اینکه فردا اینجا نیستم و رفتی برام خوراکیهای شب یلدا رو خریدی! تا فک کنم شب یلداست و من پیش مامانم اینام!
امشب به شدددت دلم میخواس پیش داداشم بودم خییییییییییلی دلم براش تنگ شده
خلاصه که شب یلدای همتون مبارررررررررررررررک دوس جونای من
پ.ن: پسر عمه ی حمید 6 ماهه که ازدواج کردن خانومش 2 ماهه باردار بود که دیروز متوجه شدیم که بچش افتاده عسیسممممممم دلم براش سوخت کلی غصه خوردم...
salam
بزار من راستش بهت بگم بود یا نبودت فرقی نداره